برگرفته از سایت : http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=4018
نام چند تن از ملوک ایرانی هرمز از سدة هشتم تا دهم . ملوک هرمز در شمال و جنوب خلیج فارس و جزایر آن ، از جمله عمان و مَسقَط و قَطیف و موغِستان ، حکومت می کردند و خود تابع شاهان ایران بودند. اطلاعات در بارة این ملوک در منابع ، بسیار اندک و پراکنده و مغشوش است ، اما با بررسی محققان معاصر در اسناد پرتغالیها، آگاهی نسبتاً منظمی به دست آمده است .
تورانشاه اول ، فرزند قطب الدین تهمتن پسر گردانشاه ، که از 758 تا 788
حکومت کرد (غفاری قزوینی ، ص 191؛ قس اقبال آشتیانی ، ص 44). در ابتدای
امارت به نام شیخ ابواسحاق اینجو، حاکم فارس (حک : 743ـ 758)، خطبه خواند و
سکه زد (اقبال آشتیانی ، همانجا؛ زرین قلم ، ص 71) و پس از وی از امیر
مبارزالدین محمد و شاه شجاع ، حاکمان آل مظفر، اطاعت کرد (ستوده ، ص 119).
تورانشاه بر سر حکومت بحرین با پسرعمویش ، شادی ، در ستیز بود و پس از
درگذشت او آنجا را گرفت (اقبال آشتیانی ؛ زرین قلم ، همانجاها؛ ستوده ، ج
2، ص 119ـ120). وی تاریخ ملوک هرمز را، به نثرِ آمیخته به نظم فارسی ، نوشت
که شاهنامه نام دارد (اقبال آشتیانی ، ص 45؛ ستوده ، ج 1، ص 33، ج 2، ص
120). سدیدالسلطنه (ص 25، پانویس ) نویسندة آن را پدر تورانشاه دانسته است .
تورانشاه دوم ، ملک فخرالدین فرزند فیروزشاه و نوادة تورانشاه اول . وی در
839 به تحریک پدر بر برادر بزرگترش ، سیف الدین ، که پدر را از حکومت خلع
کرده بود، شورید. تورانشاه که از حمایت مردم برخوردار بود، به قَلْهات
(بندری در شرق عمان و مسکن خوارج ) رفت و به کمک سران عرب و بادیه نشینان
لشکری گرد آورد و در 840 به هرمز حمله کرد. سیف الدین به هرات گریخت و به
شاهرخ تیموری پناه برد و تورانشاه بر هرمز و هفت قلعة آن حاکم شد
(عبدالرزاق سمرقندی ، ج 2، جزء 2، ص 694ـ696؛ اقبال آشتیانی ، ص 47). شاهرخ
به سپاه فارس و عراق فرمان داد تا جزیرة هرمز و قلاعِ آن را از تورانشاه
پس بگیرند. تورانشاه نیز برای حفظ جایگاه خود، هدایایی برای حاکمان فارس و
عراق و دربار شاهرخ فرستاد و در نامه ای ظلم سیف الدین را بر رعایا و طغیان
وی بر پدرش شرح داد و ابراز خدمتگزاری کرد. در پی آن ، شاهرخ از فرمان خود
صرف نظر کرد و طی مصالحه ای قلعة تَرزَک به سیف الدین داده شد و تورانشاه
حاکم هرمز گردید (عبدالرزاق سمرقندی ، ج 2، ص 698، 707ـ711؛ غفاری قزوینی ،
ص 192).
وی چهار پسر به نامهای مقصود، شهاب الدین ، شاه ویس و سُلغُر داشت که پس از پدر بترتیب حاکم هرمز شدند (قائم مقامی ، ص 19ـ20، 203).
تورانشاه سوم ، پسر سلغرشاه اول و نوة تورانشاه دوم (غفاری قزوینی ،
همانجا؛ اسکندر منشی ، ج 2، ص 614؛ قائم مقامی ، ص 20). وی برای رسیدن به
حکومت ، پدر و برادران خود و کودکان ذکور خاندان را کشت و برخی را نابینا
کرد و در 910 حاکم هرمز شد، اما حکومت او بیش از بیست روز طول نکشید. محمد،
فرمانده سربازان محافظش ، او را کشت و یکی از برادران وی را، که نیمه
دیوانه بود و هنگام کشتار افراد خاندان به دست تورانشاه در مسجدی پنهان شده
بود، به سلطنت رساند. از این پس اوضاع هرمز آشفته شد و خواجه عطا، غلامِ
بنگالیِ تورانشاه دوم ، پسر دیگر سلغرشاه را که به دستور برادرش تورانشاه
سوم نابینا شده بود، در 911 به حکومت رساند ولی پس از تسلط بر اوضاع ،
ابوالمظفر سیف الدین ، پسر دوازده سالة شاه ویس (پسر تورانشاه دوم ) را به
سلطنت رساند و خود نایب السلطنه شد (غفاری قزوینی ، همانجا؛ قائم مقامی ، ص
20ـ22).
قطب الدین تهمتن
(718ـ747)
تورانشاه اول
(747ـ779)
بهمن شاه
محمدشاه
(779ـ )
قطب الدین فیروزشاه
( ـ839)
فخرالدین تورانشاه دوم
(839 ـ )
شاه ویس سلغرشاه یکم
( ـ910)
سیف الدین ابانصرشاه تورانشاه چهارم تورانشاه سوم
(911ـ921) (928ـ931) (910)
محمدشاه اول فیروزشاه
(928ـ940)
سلغرشاه دوم محمدشاه دوم
(940ـ 948) (971ـ972)
فخرالدین تورانشاه پنجم فرخ شاه اول
(948ـ971) (970ـ990)
تورانشاه ششم
(ح 990ـ1006)
تورانشاه هفتم
(1006ـ1017)
نسبنامة ملوک هرمز از سدة هشتم
تورانشاه چهارم ، پسر شاه ویس . او در 919 در پی مرگ برادر بزرگترش ، سیف
الدین ، در آستانة حمله دوم آلبوکرک (دریاسالار پرتغالی ) حاکم هرمز شد
(تاریخ حملة اول آلبوکرک : 913). آلبوکرک برادرزاده اش ، پرو ، را برای
حمله به هرمز فرستاد و تورانشاه بناچار علاوه بر شاه اسماعیل اول صفوی به
او نیز خراج داد (اقبال آشتیانی ، ص 60؛ قس قائم مقامی ، ص 28، 52 ـ53).
آلبوکرک در 921، برای جلوگیری از خطر تصرف هرمز به دست شاه اسماعیل صفوی ،
عازم هرمز شد. در راه به او خبر رسید که رئیس احمد (حاکم و نیز عامل ایرانی
ملوک هرمز در مَسقَط ) و برادر نورالدین (حاکم عمان ) به تورانشاه خیانت
کرده اند و به هرمز حمله ور شده او را زندانی کرده اند. آلبوکرک نیز هرمز
را گلوله باران کرد. رئیس احمد تسلیم و تورانشاه آزاد شد و آلبوکرک هرمز را
تصرف کرد (اقبال آشتیانی ، ص 61؛ قائم مقامی ، ص 53، 55). پس از مذاکرة
آلبوکرک و فرستادة شاه اسماعیل اول در هرمز، میان ایران و پرتغال قراردادی
بسته شد که طبق یکی از مفاد آن ، تورانشاه تحت تابعیت مانوئل (پادشاه
پرتغال )، حاکم هرمز باقی ماند (اقبال آشتیانی ، همانجا؛ قائم مقامی ، ص
56). پس از چندی تورانشاه ، به سبب اجحاف مأموران پرتغالی ، به مانوئل
شکوائیه نوشت ، اما نامة او اثری نبخشید. عاملان تورانشاه در خلیج فارس چون
دریافتند از او کاری ساخته نیست ، از اطاعتش سرپیچیدند. ازجمله رئیس شهاب
الدین ، عامل قَلهات ، در 925 از اطاعت او سر باز زد و تورانشاه نیز از
فرمانده نیروی دریایی پرتغال کمک خواست . فرمانده پرتغالی برای دستگیری
شهاب الدین از راه دریا روانه شد، اما پرتغالیها شکست خوردند و جمعی از
ایشان کشته یا دستگیر شدند. بتدریج مردمِ سواحل خلیج فارس از بحرین تا مسقط
شورش کردند. تورانشاه در 927 با مردم همراه شد و برای بیرون راندن
پرتغالیها از کرانة خلیج فارس با عاملان ایرانی خود قرار گذاشت که در آخر
ذیحجّة 927 به قلعه و پادگانهای پرتغالیها حمله کنند. اما به سبب خیانت
شیوخ عرب ، از جمله شیخ راشدبن احمد (حاکم مسقط ) تورانشاه شکست خورد و
پرتغالیها، پس از تصرف مسقط و قلهات ، عازم هرمز شدند. تورانشاه برای آنکه
هرمز به دست پرتغالیها نیفتد، شهر را آتش زد و همراه رئیس شرف الدین ، حاکم
دست نشاندة پرتغالیها در بحرین ، به قشم گریخت . در 928، رئیس شرف الدین
او را مسموم کرد و کشت (اقبال آشتیانی ، ص 61ـ 65؛ قائم مقامی ، ص 64ـ71).
اقدامات تورانشاه چهارم بر ضد منافع دولت پرتغال استقلال طلبانه و بر ضد
قراردادی بود که به او تحمیل شده بود ( رجوع کنید به اقبال آشتیانی ،
همانجا).
تورانشاه پنجم ، فخرالدین پسر سلغرشاه دوم و نوة محمدشاه برادرزادة
تورانشاه چهارم . در 948، نایب السلطنة پرتغالی هند او را حاکم هرمز کرد.
وی از 950 تا 951 در بندر گوآ در تبعید بود و فرماندار هند، به علتی
نامعلوم ، بازگشت او را به تعویق می انداخت . رئیس رکن الدین ، پسر شهاب
الدین عامل قلهات ، وزیر او بود. تورانشاه در 971 درگذشت (قائم مقامی ، ص
72، 124، 126، 128).
تورانشاه ششم ، از زندگی و تاریخ سلطنت او اطلاع روشنی در دست نیست .
مورخان معاصر تورانشاه ، پدر او را ــ که فرخشاه نام داشت (حک : 972 ـ ح
989) ــ با پسر او که همین نام را داشت ، یکی دانسته اند و از خود تورانشاه
ششم نیز نامی نبرده اند. احتمالاً در حدود 990 حاکم شده و در 1006 درگذشته
است (همان ، ص 152، 154، 250ـ251).
تورانشاه هفتم ، پسر دوم تورانشاه ششم . پس از مرگ پدر، پسر بزرگ او،
فیروزشاه ، حاکم شد. تورانشاه هفتم در 1006 در نامه ای به نایب السلطنة
هند، خود را پسر فرخشاه و ملکه بی بی عفیفه ، دختر رئیس نورالدین ، خواند و
تقاضا کرد که او را به جانشینی پدر بگمارد. کشمکش تورانشاه هفتم و
فیروزشاه بر سر حکومت هرمز ادامه داشت تا اینکه در 1017 تورانشاه کشته شد
(همان ، ص 158ـ159، 162، 184).
منابع : اسکندرمنشی ؛ عباس اقبال آشتیانی ، مطالعاتی در باب
بحرین و جزایر و سواحل خلیج فارس ، تهران 1328 ش ؛ علی زرین قلم ، سرزمین
بحرین : از دوران باستان تا امروز ، تهران 1337 ش ؛ حسینقلی ستوده ، تاریخ
آل مظفر ، تهران 1346ـ1347 ش ؛ محمدعلی بن احمد سدیدالسلطنه ، تاریخ مسقط و
عمان ، بحرین
و قطر و روابط آنها با ایران ، چاپ احمد اقتداری ، تهران 1370 ش ؛ عبدالرزاق سمرقندی ، مطلع سعدین و مجمع بحرین ، ج 2،
چاپ محمد شفیع ، لاهور 1365ـ 1368؛ احمدبن محمد غفاری
قزوینی ، تاریخ جهان آرا ، تهران 1343 ش ؛ جهانگیر قائم مقامی ، اسناد
فارسی ، عربی و ترکی در آرشیو ملی پرتغال در بارة هرموز و خلیج فارس ، ج 1:
مسأله هرموز در روابط ایران و پرتغال ، تهران 1354 ش .
/ منیژه ربیعی /
یکی از دوستان خوب ما در سودان گزارش داده است که جشن نوروز در تانزانیا هم برگزار می شود
گفتنی است که مراسم نوروز در کشور تانزانیا(زنگبار)هم برگزار می شود و به آن نوروزی می گویند در تانزانیا دو جشن نوروز برگزار می شود یکی همان نوروز خودمان است (جمشید نوروز) ودیگری مطابق است با اول شهریور ماه چون برابری شب روز در تانزانیا در آن روز اتفاق می افتد
یکی از اقوام ایرانیتبار ساکن در پاکستان، ایران، و افغانستان هستند. مردم بلوچ به زبان بلوچی سخن میگویند، که یکی از زبانهای شاخه شمال غربی زبانهای ایرانی است. بیشتر مردم بلوچ، مسلمان اهل سنت هستند.
برخی منابع جمعیت مردم بلوچ را در حدود ۲۰ میلیون تن برآورد کرده اند. که به طور تخمینی ۱۳ میلیون تن در پاکستان، ، ۴میلیون تن در ایران، یک میلیون نفر در افغانستان،۸۰۰ هزار تن در عمان، ۲۰۰ هزار تن در امارات، و سایر آنان در تاجیکستان ، ترکمنستان ، زنگبار و دیگر کشورها زندگی میکنند. همچنین برخی دیگر از منابع جمعیت بلوچها را ۱۵ میلیون تن تخمین زده اند.
نخستین ظهور بلوچان در آثار تاریخی در کتاب حدودالعالم (۹۸۲م/۳۷۲ق) و نیز در مقدسی (حدود ۹۸۵/م/۳۷۵ق) با نام بلوص است.∗ در شاهنامه ذکر مسکن این قوم در حدود شمال خراسان امروزی آمدهاست. در کتابهای جغرافیائی از این قوم (همراه با طایفه کوچ - یا قفص) در حدود کرمان یاد میشود. پس از آن بر اثر عوامل تاریخی این قوم به کنارههای دریای عمان رسیده و در همانجا اقامت کردند.
سرزمین مردم بلوچ، معروف به بلوچستان است که میان کشورهای پاکستان، ایران، و افغانستان تقسیم شدهاست. بیشتر مردم بلوچ در ایالت بلوچستان پاکستان، استان سیستان و بلوچستان ایران، و استانهای قندهار و نیمروز افغانستان زندگی میکنند. گروهی از بلوچان ایران نیز در کرمان، خراسان، هرمزگان، لارستان، و سیستان زندگی میکنند. همچنین بلوچها در کشورهای عربی (به ویژه عمان و امارات) و جنوب غربی پنجاب سکونت دارند. بعضی مهاجران بلوچ در جستجوی کار و کسب معاش، به گرگان و حتی ترکمنستان و زنگبار هم رفتهاند و در آن نواحی ساکن شدهاند.
در یک دوره از تاریخ حکومت بلوچستان در دست سه گروه بود:
بلوچ به چندین طایفه تقسیم میشوند.
دهواری
هم چنین قوم بلوچ دارای ۳۸ تیرهاست{تیره یکی ازتقسیمات طایفه است وهرطایفه ممکن است دارای چندتیره باشدمثلاً نتوزهی یکی ازتیره های طایفه ی ریگی است (بلوکباشی، 508 ، جانب اللهی ،65){مدرک}} که مهمترین آنها عبارتند از: تمندانی (تفتان) نتوزهی(میرجاوه لادیز جون آباد)، گنگوزهی(گزو پشت کوه)، حسین بر(گشت سراوان جالق)، میرکازهی(اسکل آباد)هاشمزهی، نوک آبادزنگی زهی(سراهی خاش)، بهادرزهی(سازینک)، جری زهی (زاهدان)، میربلوچزهی(نازیل میرآباد)، شنبه زهی، شه کرم زهی ارباب زاهدان میرجاوه لادیز میباشد. که در مرکزیت خاش و مناطق میر جاوه بولاکزهی درگوهرکوه میباشند. طایفه شه بخش خود دارای چندین تیره می باشد که معروف ترین آنها عبارتند از: قنبرزهی.اسماعیل زهی.فقیرزهی.داروزهی طایفه (اجباری) در پاکستان و ایران هستند، که اکثریت این طایفه در پاکستان زندگی می کنند و یکی از طوایف بلوچ به شمار می رود طایفه دیگر طایفه های مینگل ونوشیروانی است که اکثرشان در شهر خاران زندگی می کنند کشانی، این تیره نیز بیشتر در شهر زاهدان یا زابل زندگی میکنند و جمعیت بیشتر ان نیز در کشورهای همسایه از جمله: پاکستان - افغانستان - ترکمنستان و روسیه زندگی میکنند
طایفه سارانی نیز یکی از طوایف بلوچ استان سیستان و بلوچستان است. افراد این طایفه علاوه بر استان سیستان و بلوچستان عمدتاً در استانهای گلستان، خراسان جنوبی و خراسان رضوی و عده ای هم در کشور ترکمنستان سکونت دارند.افراد این طایفه به پنج تیره اسکندر زهی،کوچک زهی،محمود زهی، باران زهی و رستم زهی تقسیم میشوند.
یکی دیگر از طوایف بلوچ طایفه سنجرانی است سنجرانی ها در پاکستان افغانستان و ایران زندگی می کنند این طایفه با وجود جمعیت کم یکی از قدرتمند ترین طوایف بلوچ در قرن نوزده میلادی بوده است ( درایران برای یک دوره ی کوتاه دربخشی ازسیستان دارای قدرت بوده است (رئیس الذاکرین ، 76) طایفه هاشم زهی نیز که اصالتا از ایل ممسنی فارس هستند از طوایف بزرگ بلوچ محسوب شده که در استانهای سیستان و بلوچستان،خراسان جنوبی و کرمان ساکنند.
یکی دیگر از طوایف بلوچ طایفه جمالزهی خاشی می باشد که اصالتا از ایل ممسنی هستند 35تیره دارد که مهمترین و پراکنده ترین آن عبارتند از ;قربانزهی ملازهی، دوست محمدزهی، سهراب زهی،پنجی زهی، شیرخانزهی، سیدی زهی و فقیرزهی و گلزارزهی.جمشیدزهی.مرادزهی.کوچک زهی وعیسی زهی نورزهی یوسف زهی اسحاق زهی که اکثرشان در خاش و و پراکنگی فعلی طایفه جمالزهی در خود نهبندان و قسمت چاه آخوند و طبسین، ایرانشهر، زابل ( زهک و ده شادی جمالزهی در میانکنگی)و کرمان قسمت کوه جمال که بعد ها به نام جبال بارز تغییر کرده است شیراز.سرخس.مازندران چابهار. زاهدان.سراوان.افغانستان و پاکستان ساکن هستند. اطلاعات این مقاله غیرعلمی وهمراه با اشتباهات زیادی است نیاز به نویسی دارد که درفرصت بعدی انجام خواهد شد ( جانب اللهی ) منابع - بلوکباشی ، علی ، دائرت المعارف بزرگ اسلامی ، جلددوازدهم ،مدخل بلوچ - جانب اللهی ، محمدسعید، نظام های سیاسی ،اجتماعی واقتصادی درطوایف بلوچ سرحد (نمونه ریگی ) فصلنامه تحقیقات جغرافیایی ، ش. 41 س. تابستان 1375 - رئیس الذاکرین دهبانی ، غلامعلی ، زادسروان سیستان، فرهنگ سیستان ، چاپ دوم ،1388
از بلوچستان در کتابهای تاریخ به نام مکران یاد میشدهاست. بلوچ اسم قوم و ستان به معنی جا و مکان است. در معجم البلدان حدود اربعه ی مکران که در اصطلاح تاریخ جدید بلوچستان نامیده میشود چنین نوشته شده است.
پس از نفوذ انگلیسها، مورخی دیگر برای تکمیل معجم البلدان دو جلد دیگر (جلد ۹ و جلد ۱۰) را به آن اضافه کرد. او در صفحه ۱۴۵ از جلد دهم حدود بلوچستان را بدین قرار ثبت کرده است:
"بلوچستان سرزمینی از بلاد آسیا است در شمال آن افغانستان، در شرق سند، در جنوب اقیانوس هند، و در غرب بلاد فارس قرار دارند."
صاحبمعجم البلدان می نویسد: "مورخان نوشته اند که مکران را بدین وجه مکران می گویند که در آن مُکران بن فارک بن سام بن نوح، برادر کرمان، رحل اقامت افکند و آن جا را وطن خویش قرار داد. و این واقعه زمانی رخ داد که زبانهای مختلف در بابل از یکدیگر جدا و مستقل شدند."[نیازمند منبع]
در کتاب جغرافیای خلافت مشرقی (صفحه ۴۹۴) تحت عنوان استان مکران نوشته شده است:
"ازعمدهترین محصولات کشاورزی مکران شکر بود و یک نوع شکر سفید که عربها به آن فانیذ می گفتند، در همین جا تهیه و به مقیاس زیاد به ممالک همجوار صادر می شد."[نیازمند منبع]
مهمترین مرکز تجاری مکران بندرتیس در ساحل خلیج فارس و پایتخت آن فنزبور و یا پنجگور بود. بنابه گفته مقدسی در قرن چهارم هجری در بنجبور (پنجگور) یک قلعه قدیمی وجود داشت که دور تا دور آن خندق حفر کرده بودند. در چهار طرف شهر نخلستان بود و شهر دارای دو دوازه بود. یکی دروازه ی تیس که به جانب جنوب غربی باز میباشد و از آن جاده ای به سوی بندر خلیج فارس، یعنی تیس کشیده شده بود. دیگری دروازه ی طوران که به سمت شمال شرقی گشوده می شد و از آن جاده ای به بلاد طوران منتهی می گشت و مرکز توران قزدار (خضدار) بود. آب شهر به وسیله کانالی تامین می شد.
از عجایب این که نوروز کهن در مازندران نیز از ۲۸ تیر با آغاز کبیسه پنجه
آغاز شده و در سوم مرداد رسما سال نو ۱۵۲۱ مازندرانی آغاز می شود.
(البته نوروز دیلمی در ۱۷ امرداد برگزار می شود)
علت چرخش سال و نوروز در مازندران بعلت محاسبه نکردن ۵ساعت و نیم کبیسه آخر سال است و هر سال نوروز حدودا شش ساعت جلو تر می رفت.
در این نوع گاهشماری ها مانند مازندران گیلان و دیلمان و حالا زنگبار
تانزانیا که خود را ایرانی نژاد می دانند پس از هر ۱۲۰ سال با عقب کشیدن
سال و با اضافه کردن یک ماه و تشکیل سال ۱۳ ماهه دوباره عادی می شد.
جمله معروف الهی ۱۲۰ سال عمر کنی هم از این نوع گاهشماری ریشه گرفته و احتمالا این تقویم در جاهای دیگر ایران مرسوم بوده است.
علت اهمیت سال صد و بیستم در این نوع گاهشماری عظمت جشن های ماه سیزدهم آن
سال بوده که همگان آرزوی دیدن آن سال صد و بیستم را داشتند.
اینکه گاهشماری مازندرانی و زنگباری دقیقا در یک روز یا یک سال متوقف شده
خیلی عجیب است و باید در این باره تحقیق جامعی بدست پژوهشگران تاریخ و
فرهنگ انجام شود.
چون پیش از این تصور می شد علت توقف چرخش گاهشماری های از نوع صد بیست ساله
در ایران یورش مغول بوده است و حالا که گاهشماری زنگباری هم دقیقا در سال
گاهشماری مازندرانی متوقف شده خیلی عجیب است.
از آنجا که زنگباری های شیرازی تبار خود را از استان فارس قدیم (فارس
امروز، کرمان، هرمزگان و بوشهر و کهکیلویه بویر احمد) می دانند احتمالا
گاهشماری صد و بیست ساله در فارس قدیم هم مثل مازندران امروز رایج بوده
است!
در نوروز تانزانیا در آغاز مردان به زور آزمایی می پردازند و زنان تشویق می
کنند که مشابه این حالت کشتی لوچو جوانان مازندرانی در ۲۸ تیر ماه هر سال
در کناطق مرکزی مازندران است!
سپس آتشی روشن می کنند دور آن می چرخند و می رقصند و بعد کنار ساحل دریا(اقیانوس هند) راه پیمایی می کنند http://www.parsenews.com/
http://shahrbandi.blogfa.com/post-77.aspx
خبرگزاری فارس: با اتمام تدوین مجموعه مستند «پارسیان زنگبار» به کارگردانی وحید فرجی، ساخت موسیقی این مجموعه آغاز شد.
به گزارش خبرنگار سینمایی فارس، در حال حاضر تدوین مجموعه مستند «پارسیان زنگبار» به کارگردانی «وحید فرجی» و تهیهکنندگی «سلیم غفوری» به پایان رسیده و ساخت موسیقی این مجموعه توسط «حبیب خزاعی» آغاز شده است. بر اساس این گزارش، این مجموعه مستند تا دو هفته آینده آماده نمایش میشود. «پارسیان زنگبار» در 8 قسمت 30 دقیقهای تهیه میشود و قرار است از این مجموعه، یک مستند بلند یک ساعته تولید شود. در این مجموعه موضوعات بناهای معماری باشکوه، تاثیر زبان فارسی بر مردم و گسترش تشیع در منطقه زنگبار بررسی شده است. در قرن دهم میلادی، ایرانیها به شرق آفریقا مهاجرت کردند و در آنجا یک سلسله با محوریت تانزانیای امروزی به وجود آوردند. ایرانیها در شرق آفریقا یک دوره 500 ساله که با عنوان سلسله حکومت شیرازیها شناخته میشود را ایجاد کردند. در حال حاضر در کشورهایی نظیر کنیا، تانزانیا و کومور آثار حضور ایرانیها قابل مشاهده است. عوامل این فیلم عبارتند از: تهیهکننده: سلیم غفوری، کارگردان و تدوین: وحید فرجی، مشاور پروژه: امیربهرام عرباحمدی، تصویربردار: مجتبی کوچکی و وحید فرجی، مجری طرح: مرکز فرهنگی میثاق.
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8812010441